۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

افغانستان نیازمند رهبری سالم سیاسی


       افغانستان کشوری است که سابقه ی  کهن دارد و این پیشنه ی تاریخی ان به هزاران سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد. اما انچه دراین حیطه ای خاکی گذشته ، قرنها زندگی بومی مردم این سرزمین است. تااینکه این مردم اهسته اهسته از مناطق بسیار محدود که زندگی داشتند اندکی بسوی مناطق دیگر ی گام برداشتند ، که این امر همگام است با امپراتور گشایی ها وامپراتور تشکیل دادن های اولی قرون . مسلما این مردم نیز مورد تجاوز قرار گرفتند که ما می توانیم از حمله اسکندر مقدونی که از انسوی ابحار جهان گشایی خویش را اغاز نمود وسرانجام به افغانسان امد که ما ازتاریخ نویس وی حکایت های جنگ مردم   این منطقه وخاصا دفاغ مناطق مرکزی را یاد اور می شود که  با دیگر افراد ساکن دراین سرزمین تفاوت داشته است. بهر صورت این حیطه ی خاکی از قرنهای بعد نیز مورد اماج تجاوز های مغولیان وساسانیان و... قرار گرفتند . سرانجام بعد از تکشیل امپراتوی توسط غزنویان وبعد غوریان و بالاخره با تشکیل دولتی توسط احمد شاه ابدالی این حیط ی خاکی که قبلا بنام های بخدی ، نجدی ، اریا ، خراسان و... بودند ؛ وی به افغانستان تبدیل گردانید . که یک سیطره ی نسبتا کلانی را درمنطقه تشکیل داد و بعد از ان دراین سرزمین همگام با دنیا به تشکیل پادشاهی پرداختد که متاسفانه این نظام سیاسی تا بعد ها تداوم یافت و به گونه بسیار متوحشی بالای مردم سلطه می راند که سلسله این پادشاهی با کودتای داوود خان خاتمه می یابد. اما کشور بازهم درمنجلاب بد بختی گرفتار  گردید  واین مشکلات هم چنان سالیان متمادی دوام می یابد تا به خانه جنگی ها می رسد که متاسفانه بنیان های کشور ما  دراین ایام بسیار ضعیف  ویا درمواردی می توان گفت که نابود گردید و بسیاری مردم ما مهاجر وآواره ی وطن گردیده ویا ازبین می رود واین جنگ اثار بسیار بدی را بالای روان مردم وارد نمود که متاسفانه به این زودی ها جبران نا پذیر است. بهرصورت این گوشه ی از زندگی مردم ما هست که بیان گردید؛ اما  انچه واقعیت دارد این است که ، مردم ما بسیار به مراتب بیشتر از این ها زجر، زحمت ومظلومیت کشیده است. 
  به هر روی با بکار امدن نظام سیاسی درکشور وبا گذشت یک دهه از عمری ان ، هنوز می بینم که دربسیاری موارد  گام های اندکی نیز در زیر بناسازی برداشته نشده است و یا میتوان گفت که دران  راستا  اندکی نیز توجه صورت نگرفته است. سیاسیون و دولت مردان ما همواره تلاش ورزدیده اند که توجه جامعه جهانی را درسطح بین الملل به خود جلب نمایند ویا اینکه با انگیزه بخشیدن توده های مردم به مسایل متعدد وگوناگونی که سالیان متمادی ، این مردم و این وطن را به خرابه و  ویرانه  مبدل کرد وبنیان های اساسی  این کشور را نابود ساخت ؛ سخن بگوید وبازهم مردم را به انسوی نابودی رهنمون سازد.  افرادی که امروزه خودرا به نحوی صاحب علم ودانش می دانند و مدعی رهبری در قوم وقبیله ی شان هستند ، با صدای بلندی این ندای فاشیستی را سرمی دهند . این یک واقعیتی اشکاری است که مردم ما اگاهی ازمسایل وشعور سیاسی اندکی را دارابوده که این گونه افراد همواره ازان به منفعت شخصی خویش سود جسته اند ، وبرای همیش از مردم به عنوان سپری برای به قدرت رسیدن استفاده نموده اند. اما این را هم باید درنظر داشت که تفاوت  های فاحشی بین دولت مردان وسیاسیون ما و دولت مردان وسیاسیون مالک دیگری وجود دارند و ان این است که انان از علم سیاست وسیاست گذاری درراستای ملت سازی ومردم پروری می پردازند. ازانجاییکه ملت ها هستند که اراده ی دولت ها را شکل می دهند و در تعیین و براندازی ان جامعه مدنی فعالی وجود دارند که همواره از کارکرد ان نظارت  و کنترول می نماید. که  این گونه موارد از سالیان متمادی درکشور نابود گردیده ، اصلا پدیده ی بنام جامعه ی مدنی وجود نداشته و دربعضی موارد هم اگر بوده  هم به گونه ی سمبولیک ونمادین بوده است. اما درکشور ما افراد اراده ی ملت را شکل داده ، از بدو تاسیس شاهی خواهان ، همواره انان تلاش نموده تا یک کشوری را بخود جلب نموده تا ازان حمایت نمایند وبه قدرت رسند، که این امر در مورد شاهان افغانی به گونه ی واضح دیده می شود. انان هرگز درراستای ملت سازی کاری نکردند ، انان هرگز توجهی به جامعه مدنی سالمی نکردند ، انان هرگز به اساس اراده وخواست ملت ومردم تشکیل حکومت ندادند، بلکه همیشه ازیک زاویه ی بیرونی وارد کشور شده و قدرت را بدست گرفته اند که این امر مشکلات ومعضلات بسیاری را درکشور باعث گردید تا حدی که ملیون ها تن افراد هموطن ما به گام مرگ نایل گشتند.  تفاوت فاحشی دیگری که دولت مردان و تشنگان قدرت در افغانستان با بقیه افرادی ممالک دیگر این است که انان به هیچ وجه راضی نبوده ونیستند که منافع ملی ومردم وملت خویش را به منفعت شخصی خویش برتری دهند ودرپی ان برایند . اما این حقیقت انکار ناشدنی است که تشنگان قدرت دروطن ما همواره از بدو تاسیس حیط ی خاکی به نام افغانستان تا به حال درپی بدست اوردن پول ومقام وجاه بوده اند و ازان به نفع شخصی استفاده نموده اند، حتی درموارد به شکل بسیار شرم اوری که هیچ ننگ افغانی قبول ندارد ، دست به فجایع ترین کاری دست زده اند، تابه قدرت بمانند ویا برسند . این جا می توان گفت که مردان  پی قدرت درکشور ما در طول تاریخ این کشور ، بدترین افراد سیاسی در دنیا بوده ا ند ، یعنی انان وجدان سیاسی نداشتند ویا اینکه می توان گفت سیاست وسیاست گذاری را در کشور بدنام ومنفور ملت ومردم ما ساختند. تا این که دوستم دروبلاگ خود نوشت : ازسیاست متنفرم انهم از نوع افغانی اش.
باید به صراحت گفت که؛ دراین جغرافیایی  خاکی ملتی به نام افغان وجود نداشته وامروز نیز وجود ندارد. انچه هست افراد وتوده های از هم جدا وگسسته ی اند که به اندک ترین مسایل از هم می گسلد واز هم می پاشد. از اردوی وپولیس گرفته تا بسیاری موارد دیگر به عنوان ملت گردهم نیامده اند ، بلکه برای منفعت شخصی خویش کاری اند، که از ان جمله می توان از دوران دکترنجیب وباپیشتر ازان نام برد که باداشتن قریب 500 هزار نیروی دفاعی بازهم کشور به اندک ترین جریانی خدشه دار گردید وازهم پاشید وبازهم نظامی فاشیستی ، اما بانام وشعاری  از قبل متغییرومتفاوت وبا همکاری کشوری دوست وبرادری امروز ما وارد کشور شد و مدتی ماند و سپس هم نیز از بین رفت. این گونه تغییرات وتحولاتی که همیشه وپی درپی درکشور بوجود امده است ، معلولی دارد که تا به امروز رسیده  ودراینده نیز همچنان ادامه خواهد یافت.  این حقیت واضحی است که اگر مردم ما خود وملت وکشور خودرا نسازند ودرپی ان نباشند که ملتی واحد ومستقلی را برپا دارند وازان حمایت نمایند ،  بدون تردید هیچ کشوری نخواهد ساخت ویا به راستی وحقیقی کمک هم نخواهد کرد ،انچه وجود دارد یک بازی سیاسی است که برای مدتی بمانند ، تا حدی از منابع طبیعی شان سود جسته  واهداف خویش را درمنطقه برای یک دنیای  که در پی جهانی شدن هستند گام بردارند.

هیچ نظری موجود نیست: