۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

به بهانه ای فاجعه افشار


 روزهای سختی
در روزهای بودن
وتنها بودن
درد با توبودن
و بی تو بودن
درفضای متروک شهر
شهر پرُ آشوب
شهر خسته از جنگ
جنگ وویرانی
ویرانی وتباهی
تباهی آدم ها وخانه ها
نابودی
نابودی ایمان وعقیده ها
عقده های بسته وخمیده
بسته از حقارت ونبود عدم
عدم درک هم
درک لانه های بودن وباهم بودن
واین بودن در فضایی
فضای محو وحقارت هم دیگر
حقارت وترد هم دیگر
چه بسا
چه بسا کاری که کردند
سینه ها را ببریدند
چشم ها از حلقه بیرون
انگار دنیای وحشیان اولیه
وحشیانه ی از وحشیان
وحشیان که حتی خود وحشت را ندانستند ونمی دانستند
وحشت که هم چنان وحشت است
وشاید برای ابد
در فضای وحشت که چه نکردند
آن چیزی که حتا تصور ش را هم نتوان
تصوری از نوع
سر بریدن و سینه بریدن
دریدن ومکیدن
مکیدن باکره گی بانوان
بانوان که همیشه لرزیدند ویا هم می لرزند
و هم چنان رنج می برند
بانوان که سیب هایش تحفه فرستاده شد
سیب های که نباید می شد
و شرم گاهش دریده شد برای تحفه فرستادن
  چیزی که نباید می شد
وچیزهای که نباید می شد که شد
اما بازهم تکر ار این حرف
از گونه ای وحشت وبربریت
وحشتی که پیامدش رنج واندوه بود
خلاف باورها وتصورات
تصوری که هرگز نبود وبوجود هم نیامده بود
باور که در هیچ باوری نبود
باور که عقده ها درید
عقده های چندین ساله وحتا قرن
پس چه شد؟
آن شده که ما وحشی باشیم
با همدگر وحشت کنیم
ودر دنیای توحش بسر بریم
دنیایی که دیگران برای این قرن مهیا نکرده اند
قرن که همگی را بهم پیوند داده
پیوند از نوع بر ابری وبرادر
اما این جا برابری وبرادریی وجود نداشت
حتا برای انسان واسلام
 عجب چه توجیه غلطِ از اون دومی
برداشت انحراف گونه
وانحطاطی
انحطاطِ که ما را به انحطاط کشاند
 وشاید هم بعد این
آنچه برایم زیبا بود
نبود زیبایی بود
از رنگ ها وچهره های زیبای که وجود دارد
چهره های که گلاگل اند
گلِ گلان که همه چهرهای متفاوت اند
متفاوت از لحاظ بودن وبا تو بودن
این جا بودن بود
نه بودنِ برای شدن وباهم بودن
و نه بودنِ برای برابر بودن
در روزهای بودن
وتنها بودن
درد با توبودن
و بی تو بودن
                      برگرفته از مجموعه ی شعر سپید( صدای دل)

هیچ نظری موجود نیست: