۱۳۹۲ دی ۳۰, دوشنبه

خوابِ خاب


بعد از شب های شب خواب دیدم؛ دیدم به یکبارگی خلاف عرف مروج اذهان آدمی زنده صور اسرافیل دمیده شد. اما ویژه ای پیامبران اولی العظم الی الختم و به شمول دانشمندان از سقراط وبقراط وسوفسطائیان گرفته تا دانشمندان تازه درگذشته ی چون : انشتین، کانت، هیگل، کنت، فوکو، سیمون، مارکس، وبر و.... آنان دوباره احیای حیات یافتند. هدف از این امری خلاف عرف جهانی این بود که دانشمندان امروزی در سراسر جهان زبان به آن گشوده است که پیامبران اولی و دانشمندان کلاسیک ضریب هوشی پایینی نسبت به حتی افراد عادی امروزی دارا بوده است. این محشر صغرا هم بدین لحاظ دایر گردیده بود ، تا عملا مقایسه ای صورت گیرد که آیا انسانهای برتر قبلی دارای چنین خصیصه ای بوده اند؟  ودر عین حال چطور نظریات  آنان کماکان مورد استفاده قرار می گیرند؟ وگاهی هم آن را توسعه داده و به ضرر وتباهی  انسانهای فعلی مورد استفاده قرار می گیرد.
بهر روی روز این موعود بسر رسید دیدن این صحنه برایم بسیار جالب بود، دیدم پیامبران به چه دبدبه وهمهمه وارد می شوند ودانشمندان کلاسیک به چه شیب وتیپی وارد این صحنه وهم چنان دانشمندان عصر جدید با کراوات ودریشی های شیک ورنگارنگ . همه روی یک میز گرد آمدند و بسوی همدیگر با چهره های عجیب و مضحک نگاه می کردند. اسرافیل گرداننده این جریان بود وبا جمله ای شریف  از انجیل جلسه آغاز یافت. گرداننده آغاز بحث را با آدم اعلان کرد؛ حضرت آدم با دست وپای بسیار لرزان گفت که بتوسط من بود که شما این جا تشریف دارید وما (اشاره به حوا) بودیم که شما را از آن سوی مرز به این کره عرض آوردیم. سپس نوبت نوح رسید، نوح دید که از قوم من بسیار کم است ، آهی سخت کشید وگفت اگر حتی برای یکروز دوباره به اریکه پیامبری تکیه زنم، حتی یک نفر از پیروان شما را زنده نخواهم گذاشت. نوبت به موسی رسید واعلان نمود: با آنکه پیروانم در اول به چه پیمانه زیر پا بود که حتی یکی از شما به داد خواهی برنخواستید تا اینکه خودم وبتوسط پیروانم توانستم سرزمینی را بسازیم وقدرتی را بدان جا مستحکم نماییم حتی کشورهای که ادعای رهبری این دنیایی را دارند را رهبری نمایند وحتی برای یک بار هرگز این مظالم تکرار نخواهند شد.
بهر صورت گذشته از پیامبران اولی العظم نوبت به آخری رسید وی با متأنت ایستاد وشروعش را بایک آیه ای شریفه نمود، سپس بیان نمود که من آخرین پیامبری هستم که توسط خدایان شما فرستاده شدم، گفته ها ومقاصد شمارا به اتمام رساندم وبدین لحاظ وبنابر گفته آن از شما سزاوارم ودر جه وسهمِ بهتر وبیشتری نسبت به شما دارم. دیدم که یک تعداد از این بزرگان سر به زیر ویک تعداد هم به خود می بالید وچند تنِ هم بسیار به غضب آمده بود. بهرروی با گذشت زمان، صحنه های این سناریو به جذابیتش افزوده می شد؛ دیدم که سوفسطائیان  کارشان را شروع کردند ودر مقابل  سقراط وشاگردانش به دیالکتیک پرداختند واز جانب دیگر دیدم که فوکو،نیچه، ماکس ولترایستادند و صدای شان را به تقبیح این گفتار شروع نمودند ومی گفتند که بیایید بااین پیامبران مفت خور وخرافه گو حساب را تصفیه نماییم اینان اشخاص اند که باعث قتل وقتال هزار ها بشرشده است واینان بانی خشونت وتبعیض در جهان اند. دیدم مارکس سربه زیر برد و دوباره نشست و بابروت هایش بازی را شروع کرد وبا خود گفت از نظرات من قریب صد هزار نفر خود را کشتند وبعدبرای قناعت خودش گفت: من که گفتم  مارکسیسست نیستم.
پاور از آن سوی دیوانه وار آمد و گفت اولین اشتباه کار انشتین بود وبعدش سزاوار من شد.
سرانجام اسرافیل اعلام نمود که همه ای شما مرتکب گناه شده اید؛ نه آنان که خویشتن را پیامبر می خوانند ونه آنان که خود را علمبردار دانایی می شمرند. پس باید خدا فکری دیگری بکند!

هیچ نظری موجود نیست: