۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

افغانستان نیازمند رهبری سالم سیاسی


افغانستان جغرافیایست که سابقه ی کهن دارد. اما آنچه دراین حیطه ی خاکی گذشته ، قرنها زندگی بومی مردم این سرزمین است. تااینکه آنان آهسته آهسته از مناطق بسیار محدود که زندگی داشتند اندکی بسوی مناطق دیگر ی گام برداشتند ، که این امر همگام است با امپراتور گشایی ها وامپراتور تشکیل دادن های اولی قرون . مسلما این مردم نیز مورد تجاوز قرار گرفتند که ما می توانیم از حمله اسکندر مقدونی که از آنسوی ابحار، جهان گشایی خویش را آغاز نمود وسرانجام به افغانسان آمد که ما ازتاریخ نویس وی حکایت های جنگ مردم این منطقه وخاصا دفاع مناطق مرکزی را یاد آور می شود که با دیگران افراد ساکن دراین سرزمین تفاوت داشته است. بهر صورت این حیطه ی خاکی از قرنهای بعد نیز مورد آماج تجاوز های مغولیان وساسانیان و… قرار گرفتند . که این امر با عث گردید ، ساکنین مناطق جنوبی و محدوده مرزها به مناطق (دورتر) مرکزی بروند ، تا از تجاوز های احتمالی آنان درامان باشند. سرانجام بعد از تکشیل امپراتوری توسط غزنویان وبعد غوریان و بالاخره با تشکیل دولتی توسط احمد شاه ابدالی این حیط ی خاکی که قبلا بنام های بخدی ، نجدی ، آریانا ، خراسان و… بودند ؛ وی به افغانستان مسمی گردانید . و یک سیطره ی نسبتا کلانی را درمنطقه تشکیل داد و بعد از آن دراین سرزمین همگام با دنیا به تشکیل پادشاهی پرداختد که متاسفانه این نظام سیاسی تا بعد ها تداوم یافت و به گونه بسیار متوحشی بالای مردم سلطه می راند که سلسله این پادشاهی با کودتای داوود خان خاتمه می یابد. اما کشور بازهم درمنجلاب بد بختی گرفتار گردید واین مشکلات هم چنان سالیان متمادی دوام می یابد تا به خانه جنگی ها می رسد که متاسفانه بنیان های کشور ما دراین ایام بسیار ضعیف ویا درمواردی می توان گفت که نابود گردید و بسیاری مردم ما مهاجر وآواره ی وطن گردیده ویا ازبین می رود واین جنگ آثار بسیار بدی را بالای روان مردم وارد نمود که متاسفانه به این زودی ها جبران نا پذیر است. بهرصورت این گوشه ی از زندگی مردم ما هست که بیان گردید؛ اما آنچه واقعیت دارد این است که ، مردم ما بسیار به مراتب بیشتر از این ها زجر، زحمت ومظلومیت کشیده است.

به هر روی، با بکار آمدن نظام سیاسی درکشور وبا گذشت یک دهه از عمری آن ، هنوز می بینم که دربسیاری موارد گام های اندکی نیز در زیر بناسازی برداشته نشده است و یا میتوان گفت که درآن راستا اندکی نیز توجه صورت نگرفته است. سیاسیون و دولت مردان ما همواره تلاش ورزدیده اند که توجه جامعه جهانی را درسطح بین الملل به خود جلب نمایند ویا اینکه با انگیزه بخشیدن توده های مردم به مسایل متعدد وگوناگونی که سالیان متمادی ، این مردم و این وطن را به خرابه و ویرانه مبدل گردانید وبنیان های اساسی این کشور را نابود ساخت ؛ سخن بگوید وبازهم مردم را به آنسوی نابودی رهنمون سازد. افرادی که امروزه خودرا به نحوی صاحب علم ودانش می دانند و مدعی رهبری در قوم وقبیله ی شان هستند ، با صدای بلندی این ندای فاشیستی را سرمی دهند . این یک واقعیتی آشکاری است که مردم ما آگاهی ازمسایل وشعور سیاسی اندکی را دارابوده، که این گونه افراد همواره ازآن به منفعت شخصی خویش سود جسته اند ، وبرای همیش از مردم به عنوان سپری برای به قدرت رسیدن استفاده نموده اند. اما این را هم باید درنظر داشت که تفاوت های فاحشی بین دولت مردان وسیاسیون ما و دولت مردان وسیاسیون ممالک دیگری وجود دارند و آن این است که: آنان ازطریق علم سیاست وسیاست گذاری درراستای ملت سازی ومردم پروری می پردازند. ازآنجاییکه ملت ها هستند که اراده ی دولت ها را شکل می دهند و در تعیین و براندازی آن جامعه مدنی فعالی وجود دارند که همواره از کارکرد آنان نظارت و کنترول می نماید.متاسفانه درکشورما، این گونه موارد از سالیان متمادی درکشور نابود گردیده ، اصلا پدیده ی بنام جامعه ی مدنی وجود نداشته و دربعضی موارد هم اگر بوده، به گونه ی سمبولیک ونمادین بوده است. اما درکشور ما افراد اراده ی ملت را شکل داده ، از بدو تاسیس شاهی خواهان ، هموار آنان تلاش نموده تا یک کشوری را بخود جلب نموده تا ازآن حمایت نمایند وبه قدرت رسند، که این امر در مورد شاهان افغانی به گونه ی واضح دیده می شود. آنان هرگز درراستای ملت سازی کاری نکردند ، آنان هرگز توجهی به جامعه مدنی سالمی نکردند ، آنان هرگز به اساس اراده وخواست ملت ومردم تشکیل حکومت ندادند، بلکه همیشه ازیک زاویه ی بیرونی وارد کشور شده و قدرت را بدست گرفته اند که این امر مشکلات ومعضلات بسیاری را درکشور باعث گردید تا حدی که ملیون ها تن افراد هموطن ما به گام مرگ نایل گشتند. تفاوت فاحشی دیگری که دولت مردان و تشنگان قدرت در افغانستان با بقیه افرادی ممالک دیگر این است که آنان به هیچ وجه راضی نبوده ونیستند که منافع ملی ، مردم وملت خویش را به منفعت شخصی خویش برتری دهند ویا درپی آن برایند . اما این حقیقت انکار ناشدنی است که تشنگان قدرت دروطن ما همواره از بدو تاسیس حیط ی خاکی به نام افغانستان تا به حال درپی بدست آوردن پول ومقام وجاه بوده اند و ازآن به نفع شخصی استفاده نموده اند، حتی درموارد به شکل بسیار شرم آوری که هیچ ننگ افغانی قبول ندارد ، دست به فجایع ترین کاری دست زده اند، تابه قدرت بمانند ویا برسند . این جا می توان گفت که مردان پی قدرت درکشور ما در طول تاریخ این کشور ، بدترین افراد سیاسی در دنیا بوده ا ند ، یعنی آنان وجدان سیاسی نداشتند ویا اینکه می توان گفت سیاست وسیاست گذاری را تا چندین نسل در کشور بدنام ومنفور ملت ومردم ما ساختند. تا این که دوستم دروبلاگ خود نوشت : ازسیاست متنفرم آنهم از نوع افغانی اش.

باید به صراحت گفت که؛ دراین جغرافیایی خاکی ملتی به نام افغان وجود نداشته وامروز نیز وجود ندارد. آنچه هست افراد وتوده های از هم جدا وگسسته ی اند که به اندک ترین مسایل از هم می گسلد واز هم می پاشد. از اردوی وپولیس گرفته تا بسیاری موارد دیگر به عنوان ملت گردهم نیامده اند ، بلکه برای منفعت شخصی خویش کاری اند، که از آن جمله می توان از دوران احزاب خلق وپرچم وباپیشتر ازآن نام برد که باداشتن قریب 500 هزار نیروی دفاعی بازهم کشور به اندک ترین جریانی خدشه دار گردید وازهم پاشید وبازهم نظامی فاشیستی ، اما بانام وشعاری از قبل متغییرومتفاوت وبا همکاری کشوری دوست وبرادری امروز ما وارد کشور شد و مدتی ماند و سپس هم نیز از بین رفت. این گونه تغییرات وتحولاتی که همیشه وپی درپی درکشور بوجود آمده است ، معلولی دارد که تا به امروز رسیده ودرآینده نیز همچنان ادامه خواهد یافت. این حقیت واضحی است که اگر مردم ما خود ،ملت وکشور خودرا نسازند ودرپی آن نباشند که ملتی واحد ومستقلی را برپا دارند وازآن حمایت نمایند ، بدون تردید هیچ کشوری نخواهد ساخت ویا به راستی وحقیقی کمک هم نخواهد کرد ، آنچه وجود دارد یک بازی سیاسی است که برای مدتی بمانند ، تامی توانند از منابع طبیعی شان سود جسته واهداف خویش را درمنطقه برای یک دنیای که در پی جهانی شدن خاص آنان هستند گام بردارند. واقعیت این است که اگر این نیروهای خارجی که امروز به دفاع از مردم وملت ما آمده اند وبا مصارف هنگفت وبا نثار کردن جان های شان در راستای برقراری صلح وامنیت در کشور ، علاوه بر اهداف شخصی ممالک آنان، باید واقع بینانه اندیشید که ،اگر آنان حتی برای یک شبانه روز درکشور نباشند ، خواهید دید که چه بلای برسری این مردم بی چاره ومظلوم می آید. پس حال مصلحت این است که آنان برای مدتی بمانند واز انارشیزم احتمالی که درآینده ی نه چندان دور اتفاق خواهد افتید ، جلو گیری نمایند. تا اینکه این ملت ومردم دارای حکومت مقتدر، توانمند ودارای توانایی حفاظت از خویشتتن را داشته باشد، آن وقت خواهد بودکه جای برای آنان دراین کشور وجود نخواهد داشت ، اما قبل از بوجود آمدن یک ملت ، یک دولت ؛ رفتن آنان از این سرزمین بازهم مردم وکشوررا سالیان متمادی در منجلاب وبدبختی خواهد کشانید.

هیچ نظری موجود نیست: