۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

وضعیت معارف درگذشته، حال و اهدافِ برای آینده


اصطلاح مدرسه(school) از یک واژه یونانی به معنای فراغت یاتفریح گرفته شده است. در جوامع ماقبل صنعتی، تعلیم وتربیت تنها در دسترس افراد معدودی بود که وقت وپول لازم برای دنبال کردن آن را داشتند. رهبران مذهبی یا کشیشان اغلب تنها گروههای کاملا باسواد بودند، که از دانش خود برای خواندن وتفسیر متون مقدس استفاده می کردند. برای اکثریت عظیم مردم، رشد به معنای یادگیری همان عادت اجتماعی ومهارت های کاری بزرگتر هایشان ازطریق سرمشق گرفتن وتقلید از آن ها بود. همان گونه که دیده ایم، کودکان معمولا درسن بسیار پایینی شروع به کمک به کارهای خانه، مزرعه وصنایع دستی می کردند. خواندن در زندگانی روزانه  آن ها ضروری یا حتی سودمند نبود.
دلیل دیگر این که چرا تنها عده کمی ازتوانایی خواندن بهره مند بودند این بود که همه متون را می باید با زحمت بسیار بادست نوشت ونسخه برداری کرد، بنابراین متون کمیاب وگران قیمت بودند. صنعت چاپ، اختراعی که ازچین به اروپا آمد ، این وضع را تغییر داد. نخستین چاپ خانه در غرب بوسیله یوهان گوتنبرگ درسال 1454 اختراع گردید. چاپ ، متون واسناد را به طور گسترده ای در دسترس قرار داد. آموزش وپرورش به صورت امروزی آن، شامل تعلیم دادن به شاگردان درساختمانهای که بویژه به عنوان مدرسه ساخته شده اند، به تدریج ظهور کرد.باوجود این تایک قرن ونیم پیش، وحتی فراتر ازآن، فرزندان ثروتمندان اغلب توسط معلمان خصوصی آموزش داده می شدند. اکثر جمعیت هم چنان تاچند دهه نخستین قرن نوزدهم ، که درکشورهای اروپایی وامریکا نظام های مدارس ابتدایی آغاز گردیده بود، از تعلیم وتریت بی بهره بودند. فرایند صنعتی شدن وگسترش شهرها، به افزایش تقاضا برای آموزش تخصصی کمک کرد. اکنون افراد در مشاغل مختلف متعددی فعالیت می کنند و مهارت کاری دیگر نمی تواند مستقیما از والدین به فرزندان انتقال یابد. کسب دانش بیش از پیش برپایه ای یادگیری انتزاعی( موضوعاتی مانند ریاضیات، علوم، تاریخ، ادبیات وغیره) . قرار می گیرد تا برمبنای انتقال عملی مهارت های ویژه . دریک جامعه امروزی افراد باید از مهارت های اساسی مانند خواندن، نوشتن، وحساب کردن و آگاهی کلی در باره ای محیط فزیکی، اجتماعی، و اقتصادیشان برخوردار باشند وهم چنین مهم است که بدانند چگونه باید یاد بگیرند، به طور که بتوانند برشکل های جدید وگاهی بسیار فنی وتخصصی اطلاعات تسلط یابند.
در طول ربع قرن گذشته، نظام های آموزشی در اکثر کشورهای جهان سوم به سرعت گسترش یافته اند، با وجود این هنوز جوامع متعددی وجود دارند(مانند سنگال درافریقا)  که در آن جا در حدود نیمی از کودکان هیچ گونه آموزشی رسمی دریافت نمی کنند. سواد- توانایی خواندن ونوشتن درسطحی قابل قبول- اساس آموزش وپرورش را تشکیل می دهد. بدون آن، تعلیم وتربیت نمی تواند پیشرفت کند. درسال 1986 برآورد گردید که 30 در صد جمعیت کشورهای جهان سوم بی سواد اند. تنها درهند دولت تصور می کند که بیش از 250 میلیون نفر بی سواد ند. حتی اگر فراهم کردن آموزش ابتدایی همگام با سطح رشد جمعیت افزایش یابد، برای سالهای بسیاری بی سوادی چندان کاهش نخواهد یافت، زیرا نسبت زیادی از بی سوادان بزرگسال هستند. تعداد مطلق افرادی که نمی توانند بخوانند یا بنویسند عملا افزایش می یابد.
بسیاری از کشورهای جهان سوم درسالهای اخیر با شناخت نقایص میراث استعماری سعی کرده اند تلاشهای آموزشی خود را به سوی مردم فقیر روستا تغییر جهت دهند. این اقدامات موفقیت محدودی داشته اند، زیرا به واسطه فقدان پول دارای دامنه محدودی بوده اند. بعضی کشورها مانند هند، آموزش وپرورش مبتنی برخود یاری را ترویج کرده اند، که بوسیله آن اجتماعات محلی از منابع خود شان، به شیوه های که مستلزم هزینه های زیادی نیست، استفاده می کنند. کسانی که می توانند بخوانند وبنویسند، و شاید دارای مهارتهای شغلی هستند، تشویق می شوند تادیگران را به عنوان شاگرد بپذیرند وآن ها را در اوقات فراغتشان تعلیم دهند1.


و  افغانستان؛  معارف در کجا بود و در چه حالت قرار داشت؟
جنگ، نا آرامی های داخلی ومنازعات مسلحانه میان سال های 1357 و1381 تمامی عرصه های زندگی، زیر بناهای  اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی درافغانستان را کاملا از بین برده ویا متضرر ساخته بود. میکانیزم های عرضه خدمات اجتماعی به شمول معارف نیز تا حد زیادی متلاشی وحتی شیرازه آن از میان رفته بود. اداره موقت افغانستان درسال 1381 چه از نگاه نیروی بشری دارای ظرفیت ومهارت های لازم وچه از نگاه ساختمان وزیر بنای یک نظام ناقص و معیوب معارف را به ارث برده بودکه توانایی محدود ارایه خدمات تعلیمی وتربیتی را داشت که کیفیت آن جدا زیر سوال بود. احصائیه های ذیل صرف پاره ای ازمشکلات موجود در آن مقطح زمانی را نشان می دهد:
·         کمتر از یک ملیون پسر در 3400 باب مکتب تعلیمات عمومی توسط 20700 معلم مصروف تعلیم بودند وسیستم معارف آن زمان پاسخگویی نیازمندی های مردم نبود.
·         نصاب تعلیمی واحد، ملی ومعیاری و کتب درسی ستندرد موجود نبود.
·         صرف چهار باب دارالمعلمین در چهار ولایت با داشتن 400 تن محصل و50 تن استاد که همه از طبقه ذکور بودند، فعال بود.
·         به تعداد 38 باب مکتب تعلیمات مسلکی وحرفوی قسما فعال بود که 1500 تن متعلم و50 تن استاد از طبقه ذکور در آن مصروف تعلیم وتدریس بودند.
·         سالانه فقط 22000تن شاگرد از طبقه ذکور در کورس های سواد آموزی آموزش می دیدند.
·         تنها 7900 تن محصل در 15 موسسه تحصیلات عالی شامل بودند.
حال با گذشت یک دهه نظام معارف در کجا قرار دارد؟
در طول یک دهه معارف افغانستان جان گرفته است. هر چند کاستی های نیز به چشم می خورد ولی در مجموع گسترش معارف یکی از مهم ترین دستاورد های دولت افغانستان به حساب می آید.
از سال 1381 بدین سو سکتور معارف اصلاحات اساسی را دنبال کرد وبه دستاورد های چشم گیری نایل آمده است. برخی از این پیشرفت ها وانکشاف عمده الی اخیر سال1388 این وزارت ذیلا تذکر می یابد:
·         افزایش هفت برابر در شمولیت شاگردان: بصورت مجموعی 7 میلیون تن شاگرد در 12000 با ب مکتب عمومی، از جمله 37% آن اناث، مصروف تعلیم هستند.
·         افزایش بیشتر از هشت برابر در تعداد معلمین: یعنی امروز در نظام معارف به تعداد 170000 تن معلم که 30% آن اناث می باشند، مصروف خدمت هستند.
·         تعداد مدارس رسمی تعلیمات اسلامی به 550 باب افزایش یافته و 136000تن طالب در آن مصروف کسب علوم اسلامی اند که 9% شان را طبقه اناث تشکیل می دهد.
·         نصاب درسی ملی برای تمامی مکاتب عمومی واسلامی تهیه شده. کتب جدید برای صنوف (1-12) تالیف، چاپ وتوزیع گردیده واز تعلیمات اسلامی درسال 1393 تکمیل گردد.
·         تعداد مراکز تربیه معلم از 4 باب به 42 باب افزایش یافته ، حداقل یک مرکز در هر ولایت با تسهیلات لیلیه ذکور واناث که درآن 42000 تن (38%اناث) مصروف تحصیل اند، فعال می باشد.
·         برعلاوه در سطح ولسوالی ها 73 با ب مرکز تربیه معلم در جوار مکاتب ایجاد گردیده تا در آن درجه تحصیلی معلمین مکاتب در برنامه های داخل خدمت ارتقا یابد.
·         شمولیت در تعلیمات تخنیکی ومسلکی سیزده برابر افزایش یافته که به تعداد 20000تن شاگرد(16% اناث) در 60 باب مکتب تعلیمات تخنیکی ومسلکی مصروف تعلیم هستند.
·         از سال 1381 بدین سو همه ساله بیشتر از 250000 تن (اناث62%) یک دوره 9 ماهه سواد آموزی را سپری نموده اند.
اهداف معارف برای 1399 ه.ش یا 2020 میلادی
مطابق قانون اساسی افغانستان، اهداف انکشاف هزاره ی سوم  ملل متحد یا MDG اهداف تعیین شده تعلیم وتربیه برای همه.  وزارت معارف متعهد است تا اطمینان حاصیل نماید که الی سال 1399 تمام اطفال دارای سن مکتب، تعلیمات ابتدایی شان را به اتمام خواهند رسانید، بطور خلاصه وزارت معارف اهداف ذیل را بدست خواهد آورد:
·         شمولیت خالص در مکاتب ابتدایی برای دختران وپسران به 98% خواهد رسید. 14 میلیون تن شاگردبه شمول 6.5 میلیون تن دختر در 22000 تن معلم (50%  زنان) تدریس خواهند شد.
·         تعداد طالب العلمان در موسسات تعلیمات اسلامی به 470000 تن خواهد رسید که در 1200 باب مدرسه توسط 14000 تن مدرس تدریس خواهند شد.
·         یک انستیتوت ملی برای تهیه تصاب درسی فعال خواهد بود  ویک سیت مکمل کتب درسی برای شاگردان سالانه قبل از آغاز سال تعلیمی توزیع خواهد شد.
·         حد اقل 95% معلمین امتحان لیاقت را سپری خواهند نمود. تمامی معلمین حد اقل تعلیمات صنف 14 را خواهند داشت.
·         ظرفیت های مکاتب تعلیمات تخنیکی ومسلکی افزایش خواهد یافت تا حد اقل 12% فارغان تعلیمات اساسی را جذب نموده بتوانند. 320000 تن شاگرد توسط 23000 تن معلم مسلکی ومتخصص در 605 باب مکتب  تخنیکی ومسلکی مشغول آموزش خواهند بود. سالانه 200000 تن بزرگسال در کورس های کوتاه مدت تخنیکی ومسلکی آموزش خواهند دید.
·         موسسات تحصیلات عالی نظر به نیازمندی ها عیار خواهند گردید تا متخصصین لازم در عرصه مختلف را آموزش  وعرضه بدارد. 230000 تن دانشجو الی 1399 مشغول تحصیل در موسسات تحصیلات عالی خواهند بود.
·         میزان ملی سواد به 75% افزایش خواهد یافت. یک میلیون تن بی سواد(60% زنان) در 40000 کورس سواد آموزی سالانه توسط 20000 تن معلم آموزش خواهند یافت، تعداد مجموعی مردم که سواد می آموزند درسال 1399 به 8 میلیون تن خواهد رسید.
·         100% مکاتب و دانشگاه ها تعمیر قابل استفاده ومحیط درسی مناسب خواهند داشت.
·         سیستم تعلیم وتربیه بیشتر متوازن خواهد بود  وتفاوت های موجود از نگاه جندر و مسایل منطقوی با استفاده از سیستم تخصیص ونظارت بودجه  در ولایات نظر به نیازمندی به حداقل کاهش خواهد یافت.
·         یک سیستم فعال نظارت و ارزیابی موجود خواهد بود  و در تمامی سطوح تصامیم براساس آمار و ارقام دقیق اتخاذ خواهد شد.
·         مواد درسی وطرق رسانیدن آن مطابق اولویت های انکشافی کشور عیار خواهد شد3.
کاستی ها، مشکلات  وراه حلمعارف
با وجود همه پیشرفت ها در این یک دهه، چالش ها وکاستی های فراوان فرا روی نظام معارف در افغانستان وجود دارد. به عنوان نمونه هنوز مشکلاتی از قبیل:نداشتن معلمان ورزیده ومجرب وجود دارد. معلمان اکثرا فاقد ظرفیت و توانایی لازم برای آموزش وتربیت سالم اند. نمونه دیگری آن هنوزهم چهار ونیم ملیون کودک که سن مکتب دارند، از رفتن به مکتب محروم اند.ساختمان مکتب وفضای سالم یادگیری مساله ای دیگریست که دامنگیر معارف است ولی مکتب های خصوصی زیادی در افغانستان به فعالیت آغاز کرده اند.ازمیان 14هزار مکتب، 7 هزار مکتب در سراسر افغانستان تا هنوز ساختمان مشخص ندارند و کودکان در زیر خیمه ها وحتا فضای آزاد درس می خوانند. وزارت معارف سالانه حدود یک هزار مکتب جدید می سازد که در مقایسه با 7 هزار مکتب بدون تعمیر خیلی کم است، چون همه ساله با توجه به جذب شاگردان جدید نیاز به مکتب های جدید شدیدتر می شود.
وزارت معارف افغانستان برای  نخستین بار عضویت یک سازمان بین المللی حمایت از معارف را نیز بدست آورده است. این سازمان  که به مشارکت جهانی برای معارف مسما است ، در زمینه فراهم کردن منابع مالی وفنی برای توسعه خدمات آموزش وپرورش در سطح جهانی کار می  کند. به قول فاروق وردک وزیرمعارف افغانستان متعهد شده وقرار است در زمینه افزایش مراکز آموزشی ومکاتب در سراسر افغانستان کمک مالی کند.
این وزارت درسال جاری 400 میلیون دالر بودجه  دارد که 166 میلیون آن بودجه انکشافی است. سخنگوی وزارت معارف می  گوید که با این بودجه آن ها برای هر شاگرد حدود 70 دالر هزینه می کند. اما در امریکا برای یک شاگرد سالانه 20 هزار دالر مصرف می شود، در کشورهای عربی واروپا 7000 هزار دالر، درترکیه 1200 دالر ودر کشورهای منطقه حدود 300 دالر4.
یکی دیگر از چالش های معارف درافغانستان نبود امنیت است . در طول ده سال گذشته ناامنی جان صد ها آموزگار و دانش آموز راگرفته است و دهها مکتب را مخالفین دولت سوزانیده اند. اما با وجود تمام این مشکلات وچالش ها، بسیار ی از مردم افغانستان وضعیت معارف را در ده سال گذشته مثبت ارزیابی می کنند. بهر حال برای رسیدن به یک نظام معارف سالم وکارا نیازمند پالیسی وخط مشی دقیق وپلان شده ی است که بی تواند مطابق اولویت بندی نیازها وضرورت ها رامرفوع نموده  و در راستای محوی بیسوادی وبلندبردن میزان آگاهی عامه تلاش نموده تا سرانجام به توسعه فرهنگی بیانجامد.
از آنجاییکه افغانستان یک کشور سنتی ست ونکته ای که در بحث از فضای مفهومی توسعه فرهنگی حایز اهمیت است این است که در مواردی توسعه فرهنگی را با فراموش کردن وبریدن وگسستن باسنت های گذشته یکسان می انگارند. در حالیکه به تعبیری توسعه فرهنگی به معنای گسستن ازسنت ها گذشته نیست، زیرا سنت ها انباشت وذخیره تجارب گذشته یک جامعه است. توسعه برمبنای گسترش سنت ها وتجارب گذشته انجام می گیرد، نه براساس نفی آن ها. توسعه فراگردی است که درآن سنت ها و تجارب گذشته از نو وبراساس نیازها وشرایط تازه بازاندیشی وبازسازی می شوند واز این طریق جامعه خود را بارور می کند وتوانایی های بالقوه انسان ها شکوفا می شود. ازاین جهت مفهوم هویت فرهنگی از مفهوم توسعه جدا نیست2. پس این مهم به این سادگی میسر ومقدور نخواهد بود، گذشت زمان می طلبد و افرادی که شبانه روزدر راستای آن تلاش ورزند، به امید افغانستان مترقی وتوسعه یافته.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.     جامعه شناسی،  آنتونی گیدنز؛  ترجمه منوچره صبوری،  تهران: نشرنی، 1376.
2.     جامعه شناسی توسعه،دکتر مصطفی ازکیا، تهران: کیهان،1384.
3.     وب سایت وزارت معارف افغانستان  http://www.moe.gov.af
4.     وب سایت صدای آلمان http://www.dw.de






هیچ نظری موجود نیست: